سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش، ثمره حکمت است و درستی از شاخه های آن . [امام علی علیه السلام]
لطیفه های از آب گذشته!!! جدید! جدید! - مجید کلک تفریحی ترین وبلاگ جهان
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • ها، ها، ها ...! غافلگیری از شخصی می پرسند «چرا قرص هایت را سر وقت نمی خوری؟» پاسخ می دهد: «می خواهم میکروب ها را غافلگیر کنم.» اشتباه شخصی میخی را برعکس به دیوار می زد. دوستش از راه رسید و گفت: «تو اشتباه می کنی، این میخ برای دیوار روبه روست.» دنیای گنجشکی یک روز یک گنجشک با یک موتوری تصادف می کند و بی هوش می شود. وقتی به هوش می آید، می بیند در قفس است. می زند توی سرش و می گوید: «بیچاره شدم، موتوریه مرد!» موهای سفید پدر: «پسرم! هر وقت مرا عصبانی می کنی، یکی از موهایم سفید می شود.» پسر:« حالا فهمیدم که چرا پدر بزرگ همه موهایش سفید است.» طرفداری دو شکارچی با هم صحبت می کردند. اولی پرسید:« اگر خرسی به تو حمله کند، چه می کنی؟» دومی: «با تفنگ شکارش می کنم.» اولی: « اگر تفنگ نداشته باشی، چه؟» دومی:« می روم بالای درخت.» اولی:« اگر آنجا درخت نباشد، چی؟» دومی: «خب، پشت یک صخره پنهان می شوم.» اولی: «اگر صخره نبود، چه؟» دومی:« توی گودالی دراز می کشم.» اولی: «اگر گودال هم نبود؟» در این موقع، شکارچی دوم عصبانی شد و گفت: «داداش! بگو ببینم، تو طرفدار منی یا خرسه؟! پشیمانی شبی ملانصرالدین خواب دید که کسی ? دینار به او می دهد، اما او اصرار می کند که ?? دینار بدهد که عدد تمام باشد. در این وقت، از خواب بیدار شد و چیزی در دستش ندید. پشیمان شد و چشم هایش را بست و گفت: «باشد، همان ? دینار را بده، قبول دارم.»

    مجید کوثری ::: پنج شنبه 86/11/4::: ساعت 5:2 عصر
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 1
    بازدید دیروز: 5
    کل بازدید :12599

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    لطیفه های از آب گذشته!!! جدید! جدید! - مجید کلک تفریحی ترین وبلاگ جهان

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<